جدول جو
جدول جو

معنی کمان افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

کمان افکندن
(رَ دَ)
کمان انداختن. از عالم سپر انداختن است در حالت ضعف و مغلوبی خود. (آنندراج). انداختن کمان به علامت ضعف و اظهار مغلوبیت. سپر انداختن. (فرهنگ فارسی معین) :
شریک محنت من چون شوند بی دردان
فکنده اند حریفان کمان دعوی را
علی خراسانی (از آنندراج).
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَهَْوْ)
به ابهام دچار کردن. ابهام. (تاج المصادر بیهقی). ریب. ریبه. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تخیل. ارابه. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(رَ گِ رِ تَ)
کمند انداختن گرفتن انسان یا حیوانی را:
در گردن صفدران خزران
افکند کمند خیزران را.
خاقانی.
کمندی کرده گیسوش از تن خویش
فکنده در کجا در گردن خویش.
نظامی.
مرا کمند میفکن که خود گرفتارم
لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند.
سعدی.
با صید جان کمند نیفکنده کاکلش
تا دست اختیار مرا بر قفا نبست.
ظهوری (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُ اَ تَ)
زبان بریدن. ساکت کردن. (آنندراج) :
مگر ز باغ ارم باصفاش حرفی گفت
که تیغ باد سحر غنچه را زبان افکند.
حسین ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سماط افکندن
تصویر سماط افکندن
سفره انداختن خوان گستردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب افکندن
تصویر کباب افکندن
کباب پختن: (ما ز روی آتشین او نقاب افکنده ایم بار اول ما برین آتش کباب افکنده ایم) (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار